راه گشا آنلاين
06/25 1404


شخص جواني گندم بر در آسياب برد که آرد نمايد. اتفاقا آسيابان مشغول کاري بود. آن شخص از فرصت استفاده کرد

و از ساير جوال ها گندم بيرون مي آورد و در جوال خود مي ريخت.

آسيابان متوجه شد و گفت: اي احمق! چرا چنين مي کني؟

گفت: به جهت اين که احمق هستم.

گفت: اگر راست مي گويي چرا از جوال خود گندم بيرون نمي آوري و به جوال ديگران نمي ريزي؟

گفت: اکنون که چنين مي کنم يک احمق هستم و اگر چنان کنم دو احمق خواهم بود.


مطايبات ملانصرالدين


ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود